زیادی

منُ زندگی کوفتیم

این روزها که لیلا, فرهاد را میبوسدو شیرین درفکر خسرو ,مجنون را در اغوش میگیرد....انتظار داری من خودم باشم؟؟

 

+چن وقت سکوتـــــــــــــ 

بخاطر 

دردشدید ضربه ی سهمگین 

که لالت میکنه 

این روزا دیگه کمترحرف میزنم ..!!

 

یادت را مچاله میکنم وبعد....نگران نباش ,انجا جایش امن تراست...اخر عقربه های اینجا پیر شده اند, دیگر طاقت دوندگی تا ساعت 9 را ندارند

 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری می خواهم بدانم،

دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟؟؟؟؟

 

 

شرمنده میشوم از این ایینه ها....وقتی میبینم هنوز چهره ام بوی معصومیت میده بوی سادگی بچگی...!!!

 

 

اخرش نرسیدم به این که بفهم من از دست رفتم یا ازدست دادم؟؟

 

نه به پدرم رفتم نه به مادرم من چندیست بر باد رفته ام!!!

 

 

اسکارحق تو بود خوب خوب فیلمم کرده بودی!

 

وقتی خودم بال وپرت میدم شک نکن میتونم بال وپرت رو بدبچینم !!شک نکن

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:,ساعت | 9:31 نویسنده | مرمـر |