منُ زندگی کوفتیم |
||
روز اول که آمده بود ، کسی پرسید : اینها چیست به خودت آویزان کرده ای ؟ دلقکی ؟ لبخند بزرگی بر چهره اش نشست و با مهربانی گفت : نه . هیچکدام . فرشته ام ! برای بار اول شنید که به او گفتند : دروغ گو ! نمی دانست معنی این کلمه چیست ، از تک تکشان تشکر کرد ! روز های آخر کودکی با شوق او را به مادرش نشان داد و فریاد زد : فرشته ! فرشته ی واقعی ! فرشته . . . رو به کودک کرد و گفت : من یک دلقکم ! اینها نمایش است ! دروغ است . . . بعد همانطور که بال هایش را پشت سرش روی زمین می کشید . . . رفت ! نظرات شما عزیزان: برچسبها: |