296

منُ زندگی کوفتیم

 روز اول که آمده بود ، کسی پرسید : اینها چیست به خودت آویزان کرده ای ؟ دلقکی ؟

لبخند بزرگی بر چهره اش نشست و با مهربانی گفت : نه . هیچکدام . فرشته ام !

برای بار اول شنید که به او گفتند : دروغ گو !

نمی دانست معنی این کلمه چیست ، از تک تکشان تشکر کرد !

روز های آخر کودکی با شوق او را به مادرش نشان داد و فریاد زد : فرشته ! فرشته ی واقعی ! فرشته . . .

رو به کودک کرد و گفت : من یک دلقکم ! اینها نمایش است ! دروغ است . . .

بعد همانطور که بال هایش را پشت سرش روی زمین می کشید . . . رفت !



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ | جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت | 17:46 نویسنده | مرمـر |