منُ زندگی کوفتیم |
||
باران دانه ها ، روی شیشه مقابلم میرقصند و من عاشق تر از آنم که به برف پاکن عبوس مشکی پوش برانمشان ... سکوت خانه و شب وصدای خیسی خیابان زیر چرخ اتومبیلها... که سرمتن عشقبازی های بارانه ی من است... فنجان چای تلخی که سرد مینوشم تا بدعادت گرمای هیچ چیز و هیچ کس نشوم و دستی که از پشت به شانه ام می زند: هی دختر جان نقابت را بردار ...تنهایی... سیـــــــــــــــــــــــــر گریه کن نظرات شما عزیزان:
inam khodet neveshti???
پاسخ:این نچ..کپی ازیه جایی بوده خوشم اومد ازش... برچسبها:
+
تاریخ | سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:, ساعت | 8:3 نویسنده | مرمـر
|